
گذری بر «سرو سور»
رسول گلپایگانی
«شرایط درون کمیته را به هیچ عنوان نمی توان توصیف کرد. قلمها و کلمات از انتقال درست و واقعی آنها عاجزند. کمیته ظاهراً یک بازداشتگاه بود که می بایست متهمان رادر این محل در مدت کوتاهی بازجویی و پس از آن روانه ی زندانهایی مانند اوین و قصر کنند، ولی کسانی بودند که فقط بهعنوان مظنون و بدون حکم دادگاه چندین سال در این مکان اسیر بودند. زندانیان در کمیته بیشتر از آنکه مورد بازجویی قرار گیرند، شکنجه میشدند.» (بخشی از متن کتاب)
همهچیز از کارگاه تاریخ شفاهی حوزه هنری در سال 90 آغاز شد. محمود امامی همکلاسی من در دوره ی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان بود. با توجه به شناختی که از روحیه و اعتقادات و نیز تواناییهایش داشتم؛ او را به این کارگاهها دعوت کردم و همین نقطه ی آغاز شکلگیری کتاب «سرو سور» شد. دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری (آن روزها نام دیگری هم داشت و البته رویکردی دیگر) تازه در استان سمنان تشکیل شده بود و ما به دنبال تولید اولین پروژه ی تاریخ شفاهی در استان بودیم. بعد از پایان آن کارگاه سه روزه، اولین طرح پروژه از جانب آقای محمود امامی پیشنهاد شد. «مصاحبه در قالب تاریخ شفاهی با آقای خلیل نجار از فعالان انقلاب اسلامی» محمود امامی به خوبی از آقای خلیل نجار شناخت داشت و بسیار امیدوار بود که مصاحبه های خوبی جمع آوری خواهد شد. طرح به تصویب شورای طرح و برنامه حوزه هنری استان رسید و کار آغاز شد. برای گام نخست نگرانیها بیشتر از امیدواریها بود و هیچ تصویر روشنی از آینده نداشتم. تا اینکه بعد از چند ماه مصاحبه ها با تدوین ابتدایی به دستم رسید؛ آن وقت بود که فهمیدم راه را درست رفته ایم، هم سوژه خوب انتخاب شده بود و هم پژوهشگر. آقای خلیل نجار دارای موقعیت های ممتازی در روزهای انقلاب اسلامی بوده اند، موقعیت هایی که موجب شکلگیری خاطرات بکری در ذهن ایشان شده و تاریخ شفاهی تشنه ی بازگویی این خاطرات زیبا است. مراحل مختلف کار بهسرعت طی می شد و دیگر این پروژه تنها از آن آقای امامی نبود و مجموعه حوزه هنری استان پشت این کار ایستاده بودند. تدوین نهایی کتاب در اواسط سال 91 انجام شد و برای دریافت مجوز به دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری کشور ارسال شد. بازخوردهای مثبتی دریافت کردیم و البته اشکالاتی به کتاب وارد بود از قبیل موارد توضیحی پاورقی و نواقصی در مصاحبه، این موارد در چندین نوبت اصلاح شد. بااینحال اصطلاحاً برای پر کردن چاله های موجود در مصاحبه، آقای قاسمی پور (مدیر دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری اداره کل امور استانهای حوزه هنری) شخصاً مصاحبه های تکمیلی را انجام دادند. در نهایت این کتاب مجوز چاپ بهصورت ملی دریافت کرد و از طریق انتشارت سوره مهر چاپ شد. خوشحالم که کتاب نخست آقای امامی توانست به این مرحله برسد که توسط انتشارات محترم سوره مهر چاپ شود و امیدوارم که کارهای باکیفیت و تأثیرگذار دیگری را از این نویسنده جوان شاهد باشیم. همچنین آرزوی سلامتی دارم برای آقای خلیل نجار مهربان که صبوری کردند و رنج یادآوری خاطرات آن روزهای سخت را بر خود هموار کردند تا باشد که این حرفها چراغی راهی باشد برای جوانان و نیز بماند در تاریخ.
«چند دقیقه ای طول کشید تا چشمهایم دوباره به نور عادت کند. اتاق مخصوصی که دورتادور آن صندوقچه هایی درون دیوارش نصب شده بود. پس از آنکه مشخصات فردی ام را در دفتر مربوط ثبت کردند، همه ی وسایلی را که همراهم بود، تحویل دادم. با دستور مأموران لباسهایم را از تنم بیرون آوردم و یک دست لباس زندان که به آن «فرنچ» می گفتند و یک جفت دمپایی به من دادند و پوشیدم. در اتاق عکاسی شماره پرونده ام را که بر روی صفحه ای فلزی حک شده بود، به گردنم آویزان کردند و از من عکس گرفتند و بلافاصله از آنجا به اتاق شکنجه منتقل شدم.» (از متن کتاب)